خب دیگه عزیزم
ببین آرامش یه چیز درونی هست
یعنی نباید ربطش بدیم به عوامل بیرونی!
شاید بگی این اشتباهه
ولی منظور اینه که وقتی بخوایآرامش داشته بشی باید از درون این رو بخوای
اینجوری عواملی بیرونی خیلی کمتر برات موثر میشن که شادی و آرامشت رو نمیتونن بگیرن
و روحیه ات هم خیلی قوی تر میشه.
اگه یه حساب دودوتا چهارتا کنی میبنی در مقابل نداشته هات تو زندگی
خداوند چقدر داشته بهت داده که کلی میتونی باهاشون شاد باشی .
چه داستان جاااالبی ، آفرین به پدرتون
خیلی کم هستن آدم هایی که اینقدر فهیم باشن
فکر کنم به همین خاطر اخلاق های پدرتون باشه که اینقدر آروم و خونسردید و فکر کنم خیلی کم پیش میاد عصبانی بشید
حالا فکر کنم بابای من بود حسابی کل کل میکرد با راننده!
و شاید هم همین تند بودن پدرم رو حساس بودن من بی تاثیر نبوده!
واقعا آدم های خوش اخلاق خیلی دوست داشتنی هستن
چند وقت پیش با پدرم تو یه کلینیک بودیم
بابام رفته بود تو قسمت آزمایشگاه تست انجام بده و من نمیشد باهاش برم
توی لابی نشسته بودم ، یه آقا و دختر کوچیکش بودن که خانومشون رفته بودن برای تست
بعد یه آقای طلبه اومدن داخل
بعد رفتن از آبسرد کن آب خوردن
بعد چند بار رفتن چند تا لیوان آب برای ما که اونجا بودیم ریختن
من تعجب کردم و تشنه ام هم نبود ولی آب رو گرفتم و ازشون تشکر کردم
بعد اون آقای جوون بهشون گفت شما خیلی مهربونید من یه عمو دارم که طلبه است
و خیلییییییییی بداخلاقه، میگفت سنش هم سی سالشه!
بعد آقای روحانی تعجب کرد و شماره ی عموی ایشون رو گرفت و باهاش تلفنی حرف زد
گفت میخوام ایشون رو ببینم و ببینم علت این عصبانیتشون چی هستش
حالا اون وسط بابام اومد ، من خواستم بهش بگم پدر من هم اخلاقش تنده ممنون میشم نصیحتشون کنید
دیگه گفتم بابام حسابمو میرسه!
حالا بعد که فهمید ما از شهرستان بودیم کلی اصرار کرد برای ناهار بریم خونه شون که ما تشکر کردیم و قبول نکردیم
بعدا به بابام گفتم میخواستم اینکارو بکنم
گفت من کی باهات بداخلاق بودم اخه!
کی گفته پسرای بالای 30 دخترای 18-19 ساله میگیرن؟! دایی من 33 بود و کارخونه دار و موقعیت عالی. همش به مادر بزرگم و خواهراش میگفت برام بچه انتخاب نکنین من حوصله بچه داری ندارم. زن باید پخته باشه. و همش میگفت کمترین رنج سنی 24 باشه. الانم ک ازدواج کرده خانومش 29 سالشه و همه جوره به هم میخورن. تو این دوره دختر و پسر تا بخوان تحصیلاتشونو تموم کنن و همیچنین پسر تا بخواد سرمایه ای جمع کنه سنش بالا 30 میره. و اتفاقا موقعیت های خوب همه تو این رنج سنی هستن. نگرانیت بابت سن کاذبه و تحت تاثیر ازدواج دوستاتی . و اینکه چرا فکر میکنی حتما تو دوره کارشناسی و تو دانشگاه باید دنبال یه کیس مناسب میگشتی؟؟ این همه محیط. مثلا همین باشگاهی ک میری. یا کلاس های مختلف یا تو جمع فامیلی و... منم دقیقا مثل تو همش سرم تو درس و کتاب بوده و دانشگاه خوب و .. اما تو این محیط ها بالاخره یکی میبینتت . سعی کن تو موقعیت های اجتماعی بیشتری شرکت کنی. باید تو جمع باشی تا ببیننت
فکر کنم یکبار دیگه هم بهتون گفتم. من جواب سوالات اون خانم رو اصلا نمیدم چون توی شان خودم نمیدونم. ایشون مختارند که هرمدلی که میخوان زندگی کنن. و جواب یلدا خانم رو هم میدم که گفته بودند بیشتر توضیح بدید. دوستان عزیز هدف ازدواج نباید موارد زیر باشه (توی مواردی که میگم هیچ کس خاصی توی نظرم نیست و به صورت کلی میگم)
1. فرار از تنهایی
2. فرار از حرف مردم
3. به دلیل اینکه بقیه ازدواج کردن (انگار که زندگی مسابقه هستش)
4. به دلیل فشار زیاد جنسی
5. فرار کردن از شرایط خانواده
6. ازدواج جهت ازاد شدن از قید و بند خانواده
7. جهت بالابردن وجهه اجتماعی (ازدواج با یک شخص پولدار یا ... جهت با کلاس نشان دادن خود)
8.جهت بالابردن اعتماد به نفس (اولین شخصی که بهشون پیشنهاد میده قبول کردن)
9.بالارفتن سن فرزند اوری
و هزارتا دلیل دیگه میتونم بیارم تا بگم این ازدواج ها ازدواج های خوبی نیست. و اوردن یک حیوان خانگی بسیار بیشتر بهتر و موفقیت امیز تر خواهد بود.
متاسفانه انقدر تمامی ازدواج ها توی ایران از سر همین موارده که دیگه تا میگی این ازدواج ها خوب نیست سریعا همه جبهه میگیرند. در هر صورت کار ما همین هستش. ما الزاما نباید حرفیو بزنیم که به مذاق مراجع خوش بیاد. گاهی باید حرف هارو بزنیم تا ببینه چقدر متفاوته و کمی فکر کنه روی زندگیش
دلایل ازدواج میتونه اینایی که میگم باشه:
1. اشنایی با یک فرد مناسب و هم کفو اخلاقی رفتاری و مادی و...
2.داشتن اراده برای تشکیل زندگی (یک سری به این خاطر ازدواج می کنند که کسی بخواد جمعشون کنه یا خرجشونو بده یا دستشونو بگیره و مثلا دور دنیا بچرخونه. درحالی که خودشون توی مجردی هیچ کاری نکردن.) مثلا فردی حالا دختر یا پسری تا الان یک کتاب نخونده یک سفر نرفته اصلا خودشو نمیشناسه نمیدونه چی غلطه چی درست ولی صرفا میخواد از تنهایی در بیاد. و با همسرش بره. از این دختر و پسر چه بچه ای قرار به وجود بیاد؟ کسایی که خودشون هیچ تجربه ای ندارند. بلایی که نسل قبل سر ما اوردند؟؟پدر و مادرهایی سرشار از تناقض که فقط یک سری اموزه های بچگیشونو سعی داشتند توی این زمان به خورد ما بدند.
3. باید اونقدر به مسئولیت پذیری و سطح از پاسخگویی به نیازهای همسرشون رسیده باشند که حاضر باشند زندگی شخص دیگه رو هم به عهده بگیرند.
رو خودم مثال میزنم من زمانی که ازدواج کردم بیش از صد سفر تنها رفته بودم و کاملا به خودم اشراف داشتم که چه مدل ادمیم و از چه مدل ادمی خوشم میاد و دقیقا میدونستم میخوام به چی برسم.(و جالبه بدونید با این حال ما هم تا مشاور رفتیم با اینکه مشاور همکارم بود و منو میشناخت اونم پیشنهاد داد چرا به جای ازدواج گربه نمیاری؟پس خوب بود منم برخوردهای شماهارو نشون بدم.) و تمام هیجان های تنهایی رو بهش رسیده بودم و حق خودم میدونستم دیگه تجاربمو به دو نفره تبدیل کنم.
4. انقدر به گذشت رسیده باشند که بتونند یک سری فداکاری هارو بدون من من و تو تو انجام بدند.
دقیقا چیزی که میخواستم شما بهش برسید (جناب سعید62) این بود که بتونید به من بگید که فرق داشتن گربه و سگ با فرق داشتن یک همدم انسان چه چیزی خواهد بود؟
در ضمن من تحت تاثیر خارجی ها همچین حرفی نزدم و این مطالعاتم طی این سال ها بوده.
موفق باشید
ویرایش توسط ghm : 05-28-2018 در ساعت 10:12 AM
جواب سوالای منو نمیدی چون جوابی نداری که بدی، بعد هم همه نمیتونم صدتا سفر تنهایی برن تا بتونن به شناخت برسن، منم جواب های شما رو در سطح خودم نمیدونم ودر ضمن اینکه درخت هرچه پربار تر سربه زیر تر ، دلیل نمیشه که چن ترم مشاوره خوندی همه رو از بالا ببینی
موارد 1 و 4 مثل اینه که بگید کسی که تشنشه نباید آب شیرین بخوره. پس چیکار کنه آب شور بخوره که بیشتر تشنه بشه؟
وقتی این حرفو میگید باید جایگزین مناسب ارائه کنید یا شما هم مثل آخوندها خویشتنداریو پیشنهاد میکنید؟
مورد 9 برا خانمها هر چی سنشون بالاتر میره فرزند آوری براشون سخت تر میشه و یک خانواده نرمال حداقل 2 تا بچه رو باید داشته باشه و یه خانمی که 35 سالگی ازدواج میکنه چنتا بچه میتونه دنیا بیاره؟
بقیه موارد رو قبول دارم.
مورد 2 ، نصفشو قبول دارم و نصفشو قبول ندارم. اینکه آدم باید خودشو بشناسه و اراده قوی داشته باشه درست، ولی برا شناخت خود لزومی نداره حتماً مسافرت بره، فقط کافیه کمی در مورد نقاط ضعف و قوت خودش صادقانه فکر کنه.
بقیه موارد رو قبول دارم.
سلام اقای تجربه من کی گفتم حتما باید 100 تا سفر برید یا بخوام کلاس بیام. گفتم مثال خودم رو میزنم. گفتم باید به خودشناسی رسیده باشید. من از طریق سفر به خودشناسی می رسم شما ممکنه از مطالعه، یکی دیگه ممکنه از صحبت با دیگران و ...
گفتم مهمه که بدونید از زندگی چی میخوایید.
در مورد نیاز جنسی هم دقیقا این مثال همین هاست که دارند میگن ما از فرط عطش جنسی بریم صیغه کنیم یا مدام با افراد مختلف رابطه برقرار کنیم. و بعد از چند مدت تا از رابطه جنسی سیر شدند میان پیش ما و میگن اشتباه کردیم و حالا چه کنیم.
نیاز جنسی هست ولی باید کنترل شده باشه من توی یک پست دیگه هم گفتم عشق یک درصد زیادیش جذابیت جنسی هستش و معقول هم هست اما نه اینکه این جاذبه جنسی باعث بشه تمام زندگیتون تحت شعاع قرار بگیره و متوجه نشید که دارید توی چه چاهی میافتید. متوجه منظورم هستید؟یعنی طرفتون به غیر از جاذبه جنسی جذابیتهای دیگه ای هم داشته باشه.
در ضمن من هیچ نسخه ای نمی پیچم شما نظر بنده رو نسبت به ازدواج می دونید پس اینکه بخوایید تقوا پیشه کنید یا از طریق دیگه ای جلو برید به خودتون مربوطه و این شما هستید که باید تصمیم بگیرید که چطوری می خوایید زندگی کنید و راه درست زندگی شما چیه؟!
امیدوارم منظورم رو درست رسونده باشم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)